پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
طالقان
نوشته شده در 26 آذر 1395
بازدید : 319
نویسنده : فاراب
f@ndoghestan




تو نبودی
نوشته شده در 26 آذر 1395
بازدید : 311
نویسنده : فاراب



سهو قلم
نوشته شده در 26 آذر 1395
بازدید : 294
نویسنده : فاراب
سهو قلم بود پدر سوخته

مثل خودم بود پدر سوخته

 

شعرنوشتم زفتوحات عشق

فاتح غم بود پدر سوخته

 

تاجر دل بود تجارت چه سود

ظلم وستم بود پدر سوخته

 

فرشچیان خط لبش میکشید

لوح عدم بود پدر سوخته

 

مشق الفبای قدش محشری

خط که زدم بود پدر سوخته

 

شمش طلا پیش قدمهای او

حق قدم بود پدر سوخته

 

بی پدر این زلف مده دست باد

قائله کم بود پدر سوخته ؟

فاراب




سفیر انگلیس
نوشته شده در 26 آذر 1395
بازدید : 285
نویسنده : فاراب
ميگويند:

سفير انگلیس در دهلى از مسيری در حال گذر بود، که يك جوان هندی، لگدی به گاوی ميزند ، "گاوی كه درهندوستان مقدس است"!

فرماندار انگلیسی پياده شده وبسوی گاو ميدود و گاو را ميبوسد و تعظیم میکند! 

بقيه مردم حاضر كه ميبينند يك غريبه اينقدر گاو را محترم ميشمارد، در جلوى گاو ، سجده ميكنند و آن جوان را بشدت مجازات ميكنند.

همراه فرماندار با تعجب ميپرسد:

چرا اين كار را كرديد؟!

فرماندار ميگويد:

لگد اين جوان آگاه، ميرفت كه فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بياندازد، ولی من نگذاشتم!

از کتاب "جهانی که من ميشناسم"

برتراند راسل




سفیر انگلیس
نوشته شده در 19 آذر 1395
بازدید : 303
نویسنده : فاراب
ميگويند:

سفير انگلیس در دهلى از مسيری در حال گذر بود، که يك جوان هندی، لگدی به گاوی ميزند ، "گاوی كه درهندوستان مقدس است"!

فرماندار انگلیسی پياده شده وبسوی گاو ميدود و گاو را ميبوسد و تعظیم میکند! 

بقيه مردم حاضر كه ميبينند يك غريبه اينقدر گاو را محترم ميشمارد، در جلوى گاو ، سجده ميكنند و آن جوان را بشدت مجازات ميكنند.

همراه فرماندار با تعجب ميپرسد:

چرا اين كار را كرديد؟!

فرماندار ميگويد:

لگد اين جوان آگاه، ميرفت كه فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بياندازد، ولی من نگذاشتم!

از کتاب "جهانی که من ميشناسم"

برتراند راسل




چه جماهیر وسیعس است
نوشته شده در 19 آذر 1395
بازدید : 291
نویسنده : فاراب
چه جماهیر وسیعی است لب خندانت

کمونیستی شده آغوش حنابندانت

 

قلعه بانان تو در باز اگر میکردند

 

می رسیدم به حصار صف سربازانت

 

تا دمکراسی گیسوی تو را شانه زدم

 

صلح گیسوی تو با  باد بلا گردانت

 

فرق احزاب سرت را دو جناح است هنوز

 

از جناحین تو  دل باز شده زندانت

 

تو عزلهای من از نطفه  وتو  میکردی

 

لندنی میشدی انجا که شدم   ایرانت

 

همه مستعمره کردی تو غزلهای مرا

 

میروم دامنه ی گل بشوم دامانت

 

فاراب

☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️

@fandoghestanefarab




شاعر و فرشته
نوشته شده در 19 آذر 1395
بازدید : 311
نویسنده : فاراب



پدرسوخته
نوشته شده در 19 آذر 1395
بازدید : 318
نویسنده : فاراب
سهو قلم بود پدر سوخته

مثل خودم بود پدر سوخته

 

شعرنوشتم زفتوحات عشق

فاتح غم بود پدر سوخته

 

تاجر دل بود تجارت چه سود

ظلم وستم بود پدر سوخته

 

فرشچیان خط لبش میکشید

لوح عدم بود پدر سوخته

 

مشق الفبای قدش محشری

خط که زدم بود پدر سوخته

 

شمش طلا پیش قدمهای او

حق قدم بود پدر سوخته

 

بی پدر این زلف مده دست باد

قائله کم بود پدر سوخته ؟

فاراب




ملک الموت
نوشته شده در 19 آذر 1395
بازدید : 311
نویسنده : فاراب
ملک الموت بیا فرصت از این جام بگیر

جام از دست من و  باقی ایام بگیر

جام و برجام همه فرصت بین المللی است

بخدا قسمت ما نیست ز فرجام بگیر

مرگ بر این و به ان شد همه ی اسلامم

دبن اگر این بود از ما همه اسلام بگیر

تا که از صلح سخن رفت جهان فتنه کنند

باز هم صلح و تعالی تو ز برجام بگیر

 بوی خون میدهد این کوچه بازار ولی

دست در خون کند و دست از این دام بگیر

میکرفون ها همه بوی تن ضحاک دهد

شعر ازدست ودل شاعر بد نام بگیر

فاراب




قمیشها
نوشته شده در 19 آذر 1395
بازدید : 336
نویسنده : فاراب
قمیشها

حکایتی است

قمیشها

همانها که نی ها نواخته میشوند

همانها که چوپانها میزنند

همانها که شاعران از انها میسرایند

همانها که منظومه ی نیزارها را سروده اند

قمیشها  کم از رزها نیستند

مستی نی ها ومی ها

با قمیشها تلفیق میشود

ولی در فندقستان

هیچ کس قمیش نمیآید

جوجه تیغی ها میدانند یکشب

میان قمیشها صبح کردن یعنی چه

همانطور که کبوتر ها میدانند

صدای لال قمیشها روی تیرچوبیهای درختان ارس

پوششی بر سقف فندقستانیها میشود

همانطور که بوته های وشور صدای باد ها را 

در زیر  خاک رس در پشت بامهایمان تدفین میکند

نبش قبر نمیشود کرد

پرواز کاه را در میان انبوه گل وخاک 

پشت بام

برای بر بام رفتنها

بالا رفتنها

وپرواز کبوتران

گنجشکان

آماده است

فاراب