رادیوچهرازی
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
رادیوچهرازی
نوشته شده در 13 خرداد 1398
بازدید : 142
نویسنده : فاراب
فاراب:
جلوتر، رسیدیم به قهوه خونه هشتادو‌هشت. دیدیم جوونا با اُورکت و ته‌ریش نشستن، بحث و عرقیات گیاهی...
خواستیم بگیم ینی مام اهل بخیه‌ایم... رفتیم جلو گفتیم: داداش چطوری؟ اون یارو جنبش و اینا چیشد اخر؟
گفت: خوبه... اونم هست. با دوس دخترش خونن.
گفتیم: خب صداشون میکردین اونام میومدن امشب.
گفت بیرون نمیتونن بیان... گرفتارن
گفتیم: تا کی؟ حالا باد چکار کرد؟
گفت: اقا هر کاری بخوای بکنی مصداقِ خشونته... از مسیر اعتدال درمیره... فضای چیز به‌هم می‌خوره... ما از طریق تدبیر و امید اونور داریم تو فیس‌بوک استادش می‌کنیم.

پادکست شماره 19 - گنگِ خواب‌دیده

[مدیریتِ عجیب] یه روز اومد پشتِ بلندگو گفت: همه صف وایسید، دیگه وقتِ رفتنه... هر کاری کرد جمشید نیومد سرِ صف. ما دست بلند کردیم گفتیم: مدیریتِ عجیب ببخشید، دیدی دنیا دو روزه وفا نداره?! دیدی طنابش تخمی بود?! دیدی گرد‌ و خاک کردی گردِ سمِ خرانِ شما نیز بگذرد?! دیدی دیوونه‌ها همه اخمو شدن آویزوون شدن?! دیدی مردمِ بی‌لبخند?! دیدی دیگه نا نداریم یه آبِ گرمو وصلش کنیم?! دیدی زمین سفت نبود?! دیدی حیف کردی?! دیدی دیوونه‌ها جای چونه‌زدن واسه آب گرمشون، همه رفتن فیس‌بوکو مکافات از لجت?! دیدی لاغر شدیم رومون نمیشه بریم بیرون?! مدیریتِ عجیب... با شمام دوستِ عزیز...»
نگا کرد به دور دست گفت: «اللّهمَ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج وَ العافِیهِ وَ النَصر وَ اجعَلنا مِن خَیرِ اعوانِه و انصارِه و المُستَشهَدینَ بَینَ یَدَیه»
وقتی میرفت دوستاش تا دم درم باش نرفتن...

پادکست شماره 12 - تودیع

یروز جمشید رفت بالای صندلی، گفت: «آقا هر کی می‌خواد مدیریت عوض شه بیاد اینور وایسه»
دیوونه‌ها دیگه صبرشون چیز شده بود. دلبر فوری دوید. مام یواش می‌رفتیم گفت: «تو دیگه کجا دیوونه تو که دلت خنک شده بود.»
تو دلمون گفتیم: «جمشید رفیق قدیممونه... تناش نمیزاریم...»
رفتیم پایینِ صندلی وایسادیم به مدیریت گفتیم: «ببخشید عزیزم... میشه عوض شید؟»
مدیریت، عجیب بود. اگه مدیریتِ قبلیه بود، با ذکر چند صلوات و مذاکره با نمایندگانِ معترضین قضیه رو دوخت و دوز می‌کرد. این یکی مدیریت اومد یه اخمِ نظامی کرد، بعد رفت زنگ زد دوستاش. ما دیدیم یه لشکر غول تشن ریختن تو آسایشگا. یکیشون از بالاسر به ما گفت: «شما چیزی گفتی؟»
دلبرم وایساده بود اومدیم جلوش دربایم، دیدیدم یارو سه چار متره گفتیم: « ... نه ... ما ... چیزیم ... تراش داری؟»
جمشید اومد گفت: «هو... قلچماق چیکارش داری؟»
یارو گردن‌کلفته یه اخم کرد، جمشید از حال رفت.
مدیریت خیلی عجیب بود. نذاشت عوضش کنیم.

پادکست شماره 12 - تودیع

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. این رادیو چهرازیه. بعدِ خیلی وقته. گرفتاریم. لاغریم. خسته‌ایم. اما با همیم، تنها نیستیم. بیچاره اونا که تک افتادن، با ما نیستن، تنهان. کار نداریم حالا؛ می‌خریم: پلاستیکِ پاره، دمپایی باطله، لوله‌ی زباله، حیات طیبه، خلبان دل‌زده، وزارت خارجه، طبابت داخله، هسته‌ی بارزده، دکتر ِ لاغرزده، معیشت، منزلت، عقلانیت، شمسه، مقرنس، وب‌سایت، زانویی، چدن، آقا می‌خریم.

آقا باز که ما شاکی هستیم این‌جا اعتراض داریم: هم به اون، هم به اونا، هم به شما، هم به همه، بابا چی شدیم ما؟ آدم بودیم سابق، واسه خودمون شرف داشتیم، گنبد وُ بارگاه داشتیم. چرا هم‌چین شدیم، کم شدیم.

ولله قسم مادر نزاییده بود کسی حاضر وُ آماده جلو ما بذاره، دست خودمون نیسسا، اساسن گل‌مون این‌جوریه. بابامون‌م قدّ ما بود، بهشت ابد از دست به‌هشــت. ما اصن از بیخ به کم‌تر از بهتر راضی نبودیم. چی شدیم ما؟ یه مشت جاکلیدی آویزون کنن ببینیم کدومش کم‌تر بدتره اونُ برداریم؟ کوسه نشد، کفتار نشد، شغال؟ این شدیم؟ یارو رُ گرفتن کردن هلف‌دانی؛ این همه وقت. ما چی شدیم؟ صبح پامی‌شیم می‌ریم سر کار، شب می‌ریم خونه […] بدیم؟ ندیم؟ بدیم؟ ندیم؟ ولله قسم جفاست. 

بابای ما یه دفتر چل‌برگی اگه می‌گفت می‌خره، تا نمی‌خرید نمی‌اومد خونه. قول می‌دادن. حرف می‌زدن. حرف بود. سفته نبود. […]  این‌قدر احساس تکلیف نبود. رویال نبود، ریال نبود، جمع‌ هواداران نبود، چاه مستراح نبود، هی سبز وُ بنفش وُ گربه‌ای نبود، ائتلاف نبود، نه حرف من، نه حرف تو نبود، چی شد؟ چرا این‌قدر...؟ چی شد؟ چرا این‌قدر حال‌مون بد شد؟ ما اعتراض داریم بابا. ما کی اخته شدیم، راه افتادیم دنبال جک وُ جونور، کدومش ماتحت ما رُ درمی‌بَره، کدومش دلارُ ارزون می‌کنه. کدومش کم‌تر بدتره، کدومش لوله آبُ وا می‌کنه. کجاست پرچم‌تون؟ کجاست مردم ِ بی‌لب‌خندتون؟ که برخیزد. چی شد دل‌مون از خودمون رخت می‌شوره؟

بابا این دموکراسی، حقوق بیان، چند می‌ارزه این‌قدر سفت چسبیدین؟ در دمب شفافیت سالاری، حقوق پشر چسبیدن افتخاره. کدوم تحلیف بابا دلت خوشه تواَم. می‌گم یارو این همه وقته از منزل خارج ننموده. هی مسالمت‌، مسافرت، بابا ما عصبانی‌ایم، عصبانیا. چی شدیم ما؟ ولله دیگه نوبت ماست. مگه حرف نزدیم؟ مالید رفت پی کارش؟ مگه رسم نبود پای بعضی چیزا وایسیم؟ الان باید سرد مزاج، شاکی، بریم ته‌صف وایسیم که ناهار چی می‌دن، شام چی می‌دن، آقا عصبانیا، ما اعتراض داریم. به اونا هم اعتراض داریم. هی بشینیم خونه، پیام برسونیم، مطالبات، مکافات، چی شدیم ما؟ بابا ما حرف زدیم، مگه عوض می‌شه؟ حرف همون حرف اوله، اگه قبوله بهاالمراد، اگه نیست خودت وُ صندوق‌ت وُ جاکلیدی، با هم باید برین شمال استراحت.

پیام چی بفرستی آخه؟ ما که این‌طوری نبودیم. این‌قدر با عقل وُ شعور نبودیم، آدم نبودیم، دیوونه بودیم. از هرچی بهترین‌اش مال ما بود. هنوزم دیوونه‌ایم. حال‌مون خوبه، نمی‌خوایم گرفتار عقل وُ شعور شیم. تو هم رها کن حیلتِ گندُ. بابا حرف همونه، همون که حرف تازه‌س، همون که از همه بهتره، حرف همونه، همونه، باقی هیچ. خداحافظ.






مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: